معنی قبیله حاتم
حل جدول
طی
لغت نامه دهخدا
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن اسماعیل المدنی. محدث است.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن وردان مکنی به ابویزید. محدث است.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن سالم الاعرجی مکنی به ابوبشر. محدث است.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) شفی بن مرثد. مکنی به ابو فروه. خواهرزاده ٔ یزیدبن مرثد. محدث است.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن مسلم مکنی به ابوصغیره. محدث است و شاید بودکه این مرد همان حاتم بن مسلم مذکور در عقدالفرید باشد که در قسمت خلافت ولید در 45 سالگی وفات کرد. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 215 شود.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن مسلم ابی صغیره ٔ قشیری مکنی به ابو یونس. محدث است. شعبه از او روایت کند.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) کاشی، هدایت اﷲ.شاعر معاصر شاه عباس. او در اول هدایت و سپس حاتم تخلص می کرد و او را دیوانی است. و بیت ذیل از اوست:
فتاده از نظر هر که هست در عالم
هنوز چشم بداندیش در قفای من است.
(از قاموس الاعلام ترکی).
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن النعمان. یکی از بزرگان باهله است. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 3 ص 300 شود.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن اسماعیل. محدث است و از جعفربن محمد روایت دارد. رجوع به کتاب المصاحف ص 98 شود.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن هرثمهبن نصرالبجلی. او به عهد متوکل باللّه بجای پدر خویش هرثمهبن نصر چند روز سمت ولایت مصر داشته است.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن احمد. هفتمین از امراء حمدانی صنعا. او از 545 تا 556 هَ. ق. امارت داشت. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود.
حاتم. [ت ِ] (اِخ) ابن ماهان. جد لیث، پدر یعقوب و عمرو و علی و طاهر و صفار است. رجوع بتاریخ سیستان ص 200 و 269 و 342 شود.
نام های ایرانی
پسرانه، نام مردی بسیار سخاوتمند از قبیله طی
فارسی به عربی
طائفه، عشیره، قبیله
معادل ابجد
596